سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به مردى که در ستودن او افراط کرد ، و آنچه در دل داشت به زبان نیاورد فرمود : ] من کمتر از آنم که بر زبان آرى و برتر از آنم که در دل دارى . [نهج البلاغه]
بیا با هم تا به دریا برسیم

سلام
الان که دارم این پست رو مینویسم اینقدر خستم که نگو اما دلم نیومد این خاطره خوش رو توی وبلاگم ثبت نکنم .
امروز ما اولین اردوی دانشجویی روتجربه کردیم .حالا اولین تجربمون اردوی مختلطمون (دانشگاه به زور اجازه داد)کجابود؟بله ؛از اون جایی که ما همگی مهندس هستیم بردنمون نمایشگاه الکامپ یا به قول بعضی بچه با کلاساELECOPM.اردوی خیلی خوبی بود هر چند که من بر خلاف این که همه فکر میکردن اصلا تنها نیستم ،کاملا تنها بودم .چون دوستام به یه دلایلی نیومدن.البته این که میگم خوب بود که یعنی اتفاق بدی نیافتاد ؛آخه هواشناسی پیش بینی کرده بود ممکن اتفاقای بدی توی این اردو واسه من بیافته ولی الحمدلله نیافتاد.تازه فهمیدم چقدر زود کنترلم رو از دست میدم .برام جالبه که قبل از رفتن دوستام روی اعصابم کار میکردن که آروم بمونم .
اولش خواستم درمورد اردومون بگم ولی الان چیزای مهمتری به نظرم رسید.چند تا نکته خیلی جالب به نظرم رسید.شاید خیلی ها از این حرف من خوششون نیاد ولی میگم ؛در مورد استفاده ابزاری از زن خیلی چیزا شنیده بودم اما هیچ وقت حسش نکرده بودم .اما امروز توی اکثر قریب به اتفاق غرفه های پر بازدید نمایشگاه این موضوع رو دیدم .مطمئنا اگه اون طرح مبارزه با بی حجابی نیروی انتظامی همچنان ادامه داشت دیگه هیچ خانمی توی غرفه های نمایشگاه نمی موند.واقعا از دیدن چنین صحنه هایی تاسف میخوردم. این که یه خانم دقیقا مثل یک کالای تبلیغاتی اونجا باشه تا دیگران رو جذب کنه.من اصلا ادم خشک مذهبی نیستم ولی واقعا داریم به کجا میریم .اگه همین طور پیش بره دیگه از عفت دختر ایرونی چی می مونه.ولی یه چیزی خیلی بهم حال داد توی نمایشگاه اونم این بود که چادری بودم ،دقیقا جمله حجاب مصونیت است نه محدودیت رو با تمام وجودم امروز حس کردم وبه حجابم افتخار کردم (یکم از خودم تعریف کنم خستگیم در بره!!!).
همه میدونید که ایران داعیه دار ملت و دولت اسلامی شیعی  توی کل دنیاست .احتمالا این رو هم  میدونید که موقع نمایشگاه همیشه حدود چندین هزار نفر در حال بازدید از نمایشگاه هستن .اما من موقع نماز جماعت شک کردم نکنه یکی از دو واقعیتی که گفتم اشتباه باشه و من هنوز با خیال خوش اونها رو قبول کرده باشم .اون همه آدم توی نمایشگاه و اون همه ادم توی مسجد ؟!؟!؟!؟نمیدونم مشکل از کجاست .اگه کسی میدونه بگه منم بدونم.
نکات بعدی دیگه یادم نمیاد ؛یعنی میخوام برم بخوابم .حالا بعدا براتون تعریف میکنم.



sahar ::: سه شنبه 86/8/8::: ساعت 10:33 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 53
بازدید دیروز: 24
کل بازدید :127104

>> درباره خودم <<

>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
بیا با هم تا به دریا برسیم

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<


































>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<