سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را بجویید هرچند در ژرفای دریا فرو روید و خونتان بریزد . [امام صادق علیه السلام]
بیا با هم تا به دریا برسیم

                                                               

هر ملتی با توجه به آرمانهایش قهرمانانی را در دامن خود می پروراند که تا ابد در ذهن مردمان آن ملت می مانند...

این خط اول مطلبی بود که چند سال پیش از داییم خواستم تا برام بنویسه .حتما میپرسید در مورد چی؟ نمی دونم سال چندم راهنمایی بودم که معلم تاریخمون گفت بچه ها یه تحقیق در مورد ستارخان و باقر خان بیارید .منم هم از روی حس شدید میهن پرستی رفتم تو فکر یه مطلب توپ .الحق و النصاف دایی هم همچین متنی نوشت که شاید خودم 20 بار خوندمش .اما اون موقع چقدرستارخان رو میشناختم ؟هیچ چی .اما امروز یه برنامه از تلویزیون پخش شد درمورد این سردار ملی .دیدم بی انصافی از روز درگذشت یه همچین مردی راحت بگذرم و چیزی نگم .توی این پست چکیده اون برنامه رو براتون مینویسم تا شاید تونسته باشم ذره ای هر چند کوچک به این سردار ملی ادای دین کرده باشم.آخه هر چی باشه منم بچه اونجام بچه آذربایجانم .برام جالبه که یه همچین قهرمان ملی رو که از دیار خودم هست رو نمیشناسم .شاید اگر در کشور ما به او همتایان او کمی بیشتر بها داده بشه هم  من و هم اونایی که بعد از این میان  اونارو بشناسند .اخه انصافه است مردی رو که زمانی همه دنیا مشناختند ، فقط در حد یک مطلب چند خطی در کتابهای تاریخ معرفی کینم .ایا او و همرزمانش همین قدر بر گردن ایران و ایرانی حق دارند .من که فکر نمیکنم !

چند تا از همسن وسالای لااقل ترک  من میدونند که مزار سردار ملی عاشق کجاست .چون میدونم خیلی ها نمیدونند میگم تا اگه کسی گذرش به اونجا افتاد یه سری هم به او بزنه و ازش تشکر کنه .توی باغ توتی حرم شاه عبدالعظیم.ستارخان معنای کامل غیرت یک ترک بود .ترکی که امروز به خاطر نگاه بد جامعه که در پی سیاستهای غلط دولتها از زمان رضا خان تا کنون دنبال شده حضورش را کم رنگتر کرده .شاید بهتر باشه بگم اون رو منزوی کردن .

به ستارخان لقب اوخاچوف ایران را داده بودند .یعنی نماد میهن پرستی .یه پرانتز کوچولو هم اینجا باز کنم .من بعضی وقتا یه حس غروری رو توی خودم احساس میکنم که شاید فقط برای خودم جالب باشه .اخه من از نوادگان یکی از صمیمی ترین همرزمان ستارخان و باقرخان به نام خلیل خان هستم که شرح دلاوری های اون هم داستان مفصلی داره.

ستارخان مردی بود که در زمان خودش تیتر اول روزنامه های تمام کشورهای اروپایی وهمسایه بود .تا جایی که در کشوری چون مراکش برای او سرودی را سروده بودند .درهنگام مرگ او علاوه بر تشیع پیکر باشکوه توی ایران  در کشورهای زیادی مراسم عزاداری برپا شده بود .

مخبر الدوله والی تبریز که در جریان قیام مردم، به اروپا فرار کرده بود در هنگام مراجعت به ایران از صاحبخانه خود خداحافظی میکند و از او میخواهد تا اگر چیزی از ایران میخواهد برایش بفرستد اما صاحبخانه چه چیزی از او میخواهد؟او میگوید فقط سلام مرا به سردار برسان .

ستارخان غیرت ایران  و ایرانی در برگریزان سال 1245 ه.ش در روستاهای غره باق در آذربایجان به دنیا آمد .او با طبیعت آنجا بزرگ شد و انس گرفت .کسی چه می داند شاید او غیرت و شهامت را هم در همان طبیعت فراگرفت .پدرش حاج حسن غره داغی مردی بود پارچه فروش که مجبور شد زن و فرزندان خود را بردارد و راهی تبریز شود .سال 1285 بود و اوضاع ایران آشفته .در این میان مردم ایران آرام آرام جنبش مشروطه خود را راه انداختند .در ابتدا چون ملجا و پناهی برای خود نیافتند به سفارت انگلستان پناه بردند. تجار و بازرگانان به مدت یک ماه در سفارت انگلیس بسط نشینی کردند .

محمد علی شاه قاجار بعد از مرگ پدرش به سلطنت رسید در حالی که به هیچ وجه از فرمان داده شده رضایت نداشت .یاخوف فرمانده قزاق خانه در آن زمان گفته بود :ایران مشروطه شده و لی روس هنوز مستبد .این ها مردمانی هستند که برای مشروطه ایران  می کوشند نام اینان تا ابد بر صحیفه ایران می ماند .اینان فکر می کنند مشروطه موفق شده اما چنین نیست محمد علی شاه یک مستبد فطری است .

محمد علی شاه چگونه مردی بود؟او مردی بود که به هنگام بی پولی با عیاران و اطرافیان خود نقاب بر چهره می زد و به راه زنی در اطراف شهر می رفت .این بود ولیعهد ملتی .آذربایجانی ها با او هیچ گونه سر موافقت نداشتند. او در صدد محو مشروطه بر آمد و  مجلس مشرو طه را بمباران کرد .در حالی که در تبریز از محله ای امیر خیز ،ستارخان قیام میکند .مردم را با خود همراه می کند و فریاد آزادی و شروطه را سر میدهند .آنان می گویند ما شاهی را که زیر قسم خود بزند نمی خواهیم .این مردم ازاده مدت 11 ماه در مقابل 45 هزار سرباز دولتی قزاق که به در خواست محمد علی شاه به ایران آمده بودند مقاومت می کنند.11ماه تبریز در محاصره بود ولی سرانجام ستارخان پیروز می شود . مردم قهرمان تبریز درمقابل این تجاوز چه میکردند ؛بمب در دست میگرفتند وبه سپاه دشمن میزدند هر چند که با انفجار بمبها خود نیز کشته می شدند اما برای نجات میهن لازم بود .

در آن روزگار روزنامه های خارجی همه از شجاعت مردی در ایران میگفتند :مردی در ایران پیدا شده که شگفت انگیز است .

روزی کنسول روسیه با پرچم امپراطوری که بسیاری از شاهان و شاه زادگان ایرانی آرزوی بودن زیر لوایش راداشتند به ملاقات ستارخان می آید، با بسته های مشوقی که هر کسی نمیتوانست در مقابل آنها ایستادگی کند .بودن در کنسول گری روس ،شهروند روس شدن ،ریاست یک ژاندارمری روس ،آزادی همرزمان ،12 هزار منات طلا ،ساخت پارک و تامین مخارج ان تا 100 هزار منات ،حفاظت از ستار خان و خانواده اش توسط نیروهای دولتی روس در تفلیس و....اما سردار در مقابل او چگونه بود و چه کرد .از فرمانده ارشد روس روی یک زیلو پذیرایی کرد .در جواب او هم گفت جناب میرزا سلام مرا به علی حضرت برسانید و از نظر لطفشان تشکر کنید . اگر من نسبت به زنان و کودکان فرنگی مقیم تبریز عطوفتی داشتم به خاطر این است که من یک مسلمانم و دیانت من به من اجازه بد رفتاری نمیدهد .من می خواهم هفت کشور زیر بیرق ایران باشد چگونه خودم زیر بیرق بیگانه بمانم وبرای جان خودم در یوزگی کنم ؟هرگاه شاه دست از ظلم بشوید من به پایین ترین رتبه در سپاه ایران فخر می فروشم .این است غیرت یک مرد ایرانی تبریزی عامی .

برنامه کودکی ژاپنی هر چند وقت یکبار از تلویزیون پخش میشود که از آن به افسانه یاد میکنند اما ما در تاریخ خود آن راداشته ایم اما نه یک افسانه بلکه یک واقعیت .روزی در خلال یکی از جنگ هایی که ستارخان فرماندهی آن را بر عهده داشت سربازی تیر میخورد اما از مداوا امتناع می ورزد وتنها خواسته اش این بوده که ستارخان را ببیند. وقتی ستارخان بالای سر او می اید او میگوید سردار من یک دختر هستم و نمیخواهم نامحرم پایم را ببیند .اشک چشمان ستارخان را میگیرد و میگوید دخترم مگر من مرده ام که تو به میدان آمده ای .

هنگامی که نیروهای روس تا نزدیکی های تبریز پیش آمده بودند مردم تبریز برای این که قزاق ها تبریز را فتح نکنند تلگرافی به محمد علی شاه میزنند :علی حضرت ما فرزندان تو هستیم تو پدر ماهستی .هر چند پدری نامهربان .بگو نیروهای روس از کشور ما خارج شوند ما مشروطه نمی خواهیم. ما نمی خواهیم ایران به لوس وجود بیگانه آلوده شود .محمدعلی شاه در جواب این تلگراف میگوید حالا که شما از درخواست های خود برگشتید من هم از نیروهای روس می خواهم برگردند .اما چه کسی به حرفهای او گوش میکرد .سردار در این زمان به خاطر مردم نه به کشور روس بلکه به کشور مسلمان عثمانی میرود .اما او کار خود را در ایران انجام داده است .جرقه مشروطه در ایان زده شده .مردم ازشمال و بختیاری به سوی تهران حرکت کرده اند .. باقی ماجرا هم داستان مشروطه است .



sahar ::: پنج شنبه 86/8/24::: ساعت 11:43 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 10
کل بازدید :127008

>> درباره خودم <<

>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
بیا با هم تا به دریا برسیم

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<


































>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<