امروز از صبح توی فکر این بودم که برا ی امشب چی بذارم .آخه نمیتونستم در مورد ایامی به این مهمی چیزی نگم .اما هر چی گشتم دنبال یه متنی که بزرگی امام علی رو برسونه چیزی پیدا نکردم .به قول دکتر شریعتی:"سخن گفتن در باره علی بسیار دشوار است .زیرا به عقیده من علی یک قهرمان ،یا یک شخصیت تاریخی تنها نیست."من هم گفتم حالا که در مورد خود امام چیزی نمیتونم بگم یکی از خطبه های پر از معنی و زیباییش رو که میتونم بذارم .خطبه ای که دکتر شریعتی کتابی در تفسیر اون نوشته .مطمئنا همچین خطبه ای ارزش چند با رخوندن رو داره .
ای مردم ما در زمانه ای پر عناد و بد کینه گرفتار شده ایم ؛
انسان نیکدل و پاک دامن را در این روزگار بد می شمارند ، و ستمکاره در این عصر بر تند باد غرور و نخوتش می افزاید ؛
آنچه می دانیم سودمان نمی بخشد و آنچه را نمی دانیم نمی پرسیم و از بدبختی کوبنده ای که فرامی رسد بیم نداریم تا آنگاه که بر سرمان فرود آید .
مردم بر چهار گروهند :
یکی آنکه از پلیدکاری در زمین باز نمی ایستد مگر هنگامی که جانش ناتوان گردد و تیغش کند و دستش تهی .
دیگری آنکه شمشیر را برکشیده و آتش شرارتش را بر افروخته و سواره و پیاده اش را بسیج کرده ؛ خود را فروخته و ایمانش را باخته است تا ثروت خلق را به غارت برد یا بر سر سپاهی فرمان راند و یا بر سر منبری بالا رود .
چه بد سودایی است که دنیای پست را بهای خویشتن خویش بینی و آن را در ازای آنچه نزد خدا داری بگیری .
دیگری با کار دین در طلب دنیاست و نه با کار دنیا در طلب دین ؛ آرامش و وقار به خود می دهد و قدمهایش را آهسته و نزدیک به هم بر می دارد و دامن ردایش را به پرهیزکاری فرا می چیند و خود را به درست کاری می آراید و پوشش خدا را پناه پلید کاری و معصیت خدا می گیرد (در زیر خرقه ی توحید بت پنهان دارد و صراحی می کشد پنهان و مردم دفتر انگارند ).
و چهارمین ، کسی که از عجز خویش ، از دست یافتن به قدرت درمانده است واز بیچارگی خویش به بیچارگی خو کرده و به ضعف و فقر و ذلت زندگی خویش تن داده است ؛ آنگاه به نام قناعت خود را آرایش می دهد و به جامه ی پارسایی خود را زینت می بخشد و در حالی که : نه در خانه ، نه در بیرون ، نه در دل و نه در زندگی مرد این کار نیست .
در این روزگار تنها تک مردانی باقی مانده اند که یاد روز بازگشت چشم هایشان را فرو بسته و حول محشر اشک هایشان را جاری کرده است .اینان از معرکه ی اجتماع رانده شده اند ؛ بیمناک و بی کس ، لب دوخته و خاموش ، دعوت کننده ی پاک دل ، سوگوار و درد مند ؛درعصر ارعاب و کشتار تقیه گمنامشان کرده واز یادهاشان برده و خواری و بیچارگی فراشان گرفته است.
در دریای تلخ وشوربختی غوطه می خورند ؛دهانشان بسته و دلشان مجروح ؛پند دادند و از پا افتادندودر راه آگاهی وهدایت خلق کوشیدند و خسته و دل شکسته گشتند؛شکست خوردند ودر توان کم شدند؛کشته شدندو باز در شمار کم شدند.
پس ای شما !این چنین دنیایی باید در چشمتان از تفاله درختی که دباغان از آن رنگ گرفته اند و از ریزه های که از مقراض پشم چینان به خاک ریخته است حقیرتر آید؛
پیش از آنکه نسل های آینده از سرنوشت شما عبرت گیرند ،شما از روزگار پریشان پیشینیانتان عبرت گیرید.
این زندگی پست و زبونی را که بدان چسبیده اید رها کنید وآزاد شوید که سخت بی بها وبد نهاد است ؛
که او دنیا پرستانی را که پیش از شما به او دل بسته بودند و به او عشق میورزیدند رها کرد!
ای مردم ما در زمانه ای پر عناد و بد کینه گرفتار شده ایم ؛
انسان نیکدل و پاک دامن را در این روزگار بد می شمارند ، و ستمکاره در این عصر بر تند باد غرور و نخوتش می افزاید ؛
آنچه می دانیم سودمان نمی بخشد و آنچه را نمی دانیم نمی پرسیم و از بدبختی کوبنده ای که فرامی رسد بیم نداریم تا آنگاه که بر سرمان فرود آید .
مردم بر چهار گروهند :
یکی آنکه از پلیدکاری در زمین باز نمی ایستد مگر هنگامی که جانش ناتوان گردد و تیغش کند و دستش تهی .
دیگری آنکه شمشیر را برکشیده و آتش شرارتش را بر افروخته و سواره و پیاده اش را بسیج کرده ؛ خود را فروخته و ایمانش را باخته است تا ثروت خلق را به غارت برد یا بر سر سپاهی فرمان راند و یا بر سر منبری بالا رود .
چه بد سودایی است که دنیای پست را بهای خویشتن خویش بینی و آن را در ازای آنچه نزد خدا داری بگیری .
دیگری با کار دین در طلب دنیاست و نه با کار دنیا در طلب دین ؛ آرامش و وقار به خود می دهد و قدمهایش را آهسته و نزدیک به هم بر می دارد و دامن ردایش را به پرهیزکاری فرا می چیند و خود را به درست کاری می آراید و پوشش خدا را پناه پلید کاری و معصیت خدا می گیرد (در زیر خرقه ی توحید بت پنهان دارد و صراحی می کشد پنهان و مردم دفتر انگارند ).
و چهارمین ، کسی که از عجز خویش ، از دست یافتن به قدرت درمانده است واز بیچارگی خویش به بیچارگی خو کرده و به ضعف و فقر و ذلت زندگی خویش تن داده است ؛ آنگاه به نام قناعت خود را آرایش می دهد و به جامه ی پارسایی خود را زینت می بخشد و در حالی که : نه در خانه ، نه در بیرون ، نه در دل و نه در زندگی مرد این کار نیست .
در این روزگار تنها تک مردانی باقی مانده اند که یاد روز بازگشت چشم هایشان را فرو بسته و حول محشر اشک هایشان را جاری کرده است .اینان از معرکه ی اجتماع رانده شده اند ؛ بیمناک و بی کس ، لب دوخته و خاموش ، دعوت کننده ی پاک دل ، سوگوار و درد مند ؛درعصر ارعاب و کشتار تقیه گمنامشان کرده واز یادهاشان برده و خواری و بیچارگی فراشان گرفته است.
در دریای تلخ وشوربختی غوطه می خورند ؛دهانشان بسته و دلشان مجروح ؛پند دادند و از پا افتادندودر راه آگاهی وهدایت خلق کوشیدند و خسته و دل شکسته گشتند؛شکست خوردند ودر توان کم شدند؛کشته شدندو باز در شمار کم شدند.
پس ای شما !این چنین دنیایی باید در چشمتان از تفاله درختی که دباغان از آن رنگ گرفته اند و از ریزه های که از مقراض پشم چینان به خاک ریخته است حقیرتر آید؛
پیش از آنکه نسل های آینده از سرنوشت شما عبرت گیرند ،شما از روزگار پریشان پیشینیانتان عبرت گیرید.
این زندگی پست و زبونی را که بدان چسبیده اید رها کنید وآزاد شوید که سخت بی بها وبد نهاد است ؛
که او دنیا پرستانی را که پیش از شما به او دل بسته بودند و به او عشق میورزیدند رها کرد!
sahar ::: سه شنبه 86/7/10::: ساعت 12:14 صبح
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :129020
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :129020
>> درباره خودم <<
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
>>آرشیو شده ها<<
زندگی
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<