همیشه وقتی آدم میخواد یه جایی بره مهمونی خودشو آماده می کنه .اگه قبل از مهمونی حواست خیلی پرت جاهای دیگه باشه یادت میره که میخوای بری مهمونی ،یه دفعه به خودت میای می بینی همه دارن میرن ،تو هم مجبور میشی بری بدون اینکه وسایلت رو برداشته باشی ،بدون این که خودت رو پاکیزه کرده باشی از هر ناپاکی .حتی بعضی وقتها اینقدر از مرحله پرتی که یادت میره میزبانت کیه.
همه این حرفها رو زدم که بگم من امسال این جوری رفتم مهمونی ،نمیدونم چه کار کنم امروز 17 ماهه.فردا شب هم شب قدره.اما من چه جوری برم .آخه من که از اولین روزماه هیچی نفهمیدم یه شبه چطور میخوام خودمو آماده کنم .خدایا چی کار کنم؟
فکر میکردم امسال تو ماه رمضون خیلی خوب میشم .آخه میدونید ماه رمضون های دو سال پیش برای من عالی بود . از این رو به اون رو شدم.هرچی که االان دارم (نگاه نکنیدبه کم بودنشون)مدیون اون دوتا ماه خدام .خدای خودم رو ،اعتقاداتم رو ،حجابم وخیلی چیزهای دیگه ...
چه خوش خیال بودم که فکر میکردم امسال زیادشون میکنم ولی زهی خیال باطل .اینقدر دلم سفت و سخت شده که که هیچ جوره نمیشه نرمش کرد .الان یه جمله جالب در مورد ماه رمضون شنیدم :"رمضان با یه کوله بار از صفا و صمیمیت میاد تا صداقت و پاکی آسمانی رو توی دلهای ما زمینیها بکاره."اما خاک دل من یکی انگار حسابی لم یزرعه.
اون روز که داشتم با دوستم صحبت میکردم میگفتم همش تقصیر این شیطان که نمیذاره ما راه خودمون رو بریم ولی دوستم یه حرفی زد .گفت شیطان توی این ماه توی غل وزنجیره .این خود ما هستیم که دست شیطون رو از پشت بستیم .منم حرفشو تصدیق کردم،گفتم آره این بعد شیطانی ماست که نمیذاره به هیچ جا برسیم.
ولی بازم نا امید نشدم ؛آخه ناامیدی هم یکی از حربه های همون شیطان وجودیمه؛هنوز 10 روز دیگه مونده .اگه تو این ده روز بتونم فقط وفقط یه قدم دیگه جلو برم برام کافیه.
برای زدن این حرفها یکم دیر بود ولی باید میگفتم .از همه اونهایی که تونستن این ماه رو درک کنن میخوام برای من وهمه اونهایی که مثل من هستن دعا کنن.
خدایا کمکم کن.
همه این حرفها رو زدم که بگم من امسال این جوری رفتم مهمونی ،نمیدونم چه کار کنم امروز 17 ماهه.فردا شب هم شب قدره.اما من چه جوری برم .آخه من که از اولین روزماه هیچی نفهمیدم یه شبه چطور میخوام خودمو آماده کنم .خدایا چی کار کنم؟
فکر میکردم امسال تو ماه رمضون خیلی خوب میشم .آخه میدونید ماه رمضون های دو سال پیش برای من عالی بود . از این رو به اون رو شدم.هرچی که االان دارم (نگاه نکنیدبه کم بودنشون)مدیون اون دوتا ماه خدام .خدای خودم رو ،اعتقاداتم رو ،حجابم وخیلی چیزهای دیگه ...
چه خوش خیال بودم که فکر میکردم امسال زیادشون میکنم ولی زهی خیال باطل .اینقدر دلم سفت و سخت شده که که هیچ جوره نمیشه نرمش کرد .الان یه جمله جالب در مورد ماه رمضون شنیدم :"رمضان با یه کوله بار از صفا و صمیمیت میاد تا صداقت و پاکی آسمانی رو توی دلهای ما زمینیها بکاره."اما خاک دل من یکی انگار حسابی لم یزرعه.
اون روز که داشتم با دوستم صحبت میکردم میگفتم همش تقصیر این شیطان که نمیذاره ما راه خودمون رو بریم ولی دوستم یه حرفی زد .گفت شیطان توی این ماه توی غل وزنجیره .این خود ما هستیم که دست شیطون رو از پشت بستیم .منم حرفشو تصدیق کردم،گفتم آره این بعد شیطانی ماست که نمیذاره به هیچ جا برسیم.
ولی بازم نا امید نشدم ؛آخه ناامیدی هم یکی از حربه های همون شیطان وجودیمه؛هنوز 10 روز دیگه مونده .اگه تو این ده روز بتونم فقط وفقط یه قدم دیگه جلو برم برام کافیه.
برای زدن این حرفها یکم دیر بود ولی باید میگفتم .از همه اونهایی که تونستن این ماه رو درک کنن میخوام برای من وهمه اونهایی که مثل من هستن دعا کنن.
خدایا کمکم کن.
sahar ::: شنبه 86/7/7::: ساعت 1:13 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :128878
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :128878
>> درباره خودم <<
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
>>آرشیو شده ها<<
زندگی
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<