سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، انگیزه فهم است . [امام علی علیه السلام]
بیا با هم تا به دریا برسیم

من در آیینه سخن می گویم:
با تو دارم سخنی_
با تو ای خفته به هر موج نگاهت فریاد!
با توام ای همدرد!
با توام ای "همزاد!"
با تو ای مرد غریبی که در آیینه به من می نگری!
گوش کن با تو سخن می گویم:
من غریب و تو غریب_
از همه خلق خدا_
تو به من همنفسی_
 غیر تو همسخن و همدل من_
در همه ملک خدا نیست کسی.
های... ای محرم من!
روی در روی تو فریاد کنم_
تا به دادم برسی.
خرم آن لحظه که با دیده ی اشک آلوده_
در تو بگریزم و در «آیینه» با هم باشیم
ساعتی هم سخن و همدل و همدم باشیم.
برق اشک تو در آیینه ی چشمت پیداست
شرم از گریه مکن_
اشک، همسایه ی ماست

من وتو چون هر روز _
مات و خاموش به مهمانی اشک آمده ایم
در دل ما اشک است_
اشک تنهایی و تنهایی و تنهایی ها
اشک دیدار ستم ها و شکیبایی ها

من و تو خاموشیم
من تو غم زده ایم
من تو همدل ماتم زده ایم
گوش کن ای همزاد!
با زبان"نگهم" با تو سخن میگویم:
از نگاهم بشنو، رخصت گفتار کجاست؟
دل به یاران دروغین مسپار_
واژه ی"یار" دروغست، بگو یار کجاست؟

لحظه ی درد دل و موسم دلتنگی ها_
وعده ی ما و تو در عمق دل آیینه است.
بهتر از آیینه، منزلگه دیدار کجاست؟
با تو راز دل خود را گفتم
«آن کس است اهل بشارت که اشارت داند»
«نکته ها هست بسی، محرم اسرار کجاست؟»

مهدی سهیلی



sahar ::: جمعه 87/8/3::: ساعت 8:3 عصر

میگن عالم بی عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل. اما کاش کار به همین بی عمل بودن ختم می شد.امان از روزی که عالم بد عمل شود.
نمی دونم بگم متاسفانه یا بدبختانه عالمان بی عمل زیادی رو میشناسم .البته اگه عالم رو کسی معنی کنی که چیزی رو میدونه ،دیگه به کار ما نمیاد چون منظور من در اینجا کسانی هستند که خودشون رو طلایه داران حرکت مذهبی می دونند و به قول خودشون مردم را راهبر هستند. شدیدا با این که با یه مشت خروار رو مقایسه کنی مخالفم اما بعضی جماعت ها با یه نفر هم مورد قیاس قرار می گیرند و ...
بین اون عالمان بی عملی که گفتم ؛ لباس روحانی پوشان (لیاقت نام زیبای روحانی رو ندارن)زیادی رو می شناسم که  اهل دل هستند یا به عبارتی اهل دود و دم هستند .حالا چرا و چطور روشون میشه این لباس رو بپوشن و اون کارها رو هم انجام بدن و تازه دیگران رو هم موعظه کنند که چنین و چنان کنید .حالا خدا خیرشون بده این کارها رو تو پستوهای خونه هاشون انجام میدن .اما حالم به هم میخوره از شیخ لباس به تنی که تو خیابون سیگار میکشه .دلم میخواد برم بزنم تو دهنش .اما باز صد رحمت به این .دیروز یه چیزی شنیدم که هنوز نتونستم باورش کنم .یه لباس روحانی پوشی رو اسما می شناختم که تو همین شهر ما هست .از اهل دل  و دود و دم بودنش شنیده بودم اما حاج آقا به این راضی نشده .معتاد شده .کاش معتاد به همین چیزهای معمولی می شد .نه خیر؛ حاج آقا کراکی شده .یه کراکی به تمام معنا. با همون لباس هم تو خیابون تلوتلو می خوره .زندگیش به گند کشیده شده و معلومه آخر عاقبت یه معتاد کراکی چیه .فقط دعا میکنم موقع مردن اون لباس تنش نباشه .اون لباس مقدسه ...
 

 



sahar ::: یکشنبه 87/7/14::: ساعت 12:13 صبح


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 27
کل بازدید :128932

>> درباره خودم <<

>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
بیا با هم تا به دریا برسیم

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<


































>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<