شنیده بودم بعضی وقتها دل آدمها هوای گریه میکنه ،اما هیچ وقت نجربش نکرده بودم .اما امروز دلم بد جور هواش رو کرده بود .هوای اشکهایی که خیلی وقته از پشت این چشم های پر از هیچ که دارن به دنیایه هیچ نگاه میکنن،پایین نیومدن.دلم هوایی هوایی شده که توش میشه پاکی رو نفس کشید ،میشه بوی بودن رو از توی دل آدمهاش استشمام کرد .دلم از دست خودم ،از دست فکرم ،از دست دنیایی که مثل یه کرم ابریشم دور خودم تنیدم و فکری برای بیرون اومدن ازش ندارم ،از دست احساسم و ازدست هرچیزی که یه دستی بر اتفاقات پیرامون من داره ،گرفته .الان تنها کلمه سرشار از تهی میتونه بگه من چه حسی دارم.حسی که فکر میکنم دور شدن از معنویات برام به وجود آورده .تازه میفهمم معنویات چه چیزهای قشنگی هستن وامشب فهمیدم که دل آدم برای همین چیزها هم تنگ میشه .اما دریغ که جای ما و دنیا عوض شده .روزی که به شیطان گفته شد در مقابل ما سجده کنه قرار بود ما دنیا رو رهبری کنیم ولی افسوس که الان اسیر دنیایی شدیم که اون هم اسیر یکی دیگست .نمیدونم چه جوری ولی دلم می خواد بازم برگردم به همون دنیایه به ظاهر کوچیکی که قبلا داشتم .راستش رو بخوایید من نگران یه ماه و نیم دیگه هستم که دوباره میرم میشینم جلو خدا و سرم رو نمیتونم جلوش بلند کنم .آخه یه سال پیش بهش قول داده بودم عوض بشم ولی ...من اگه جای خدا باشم به خودم میگم ...نه به خودم هیچی نمیگم ، چون به نظر خودم ارزش این که چیزی رو بگم ندارم اما اون خداست پس بهش میگم خدایا کمکم کن که از این حس پوچی رها بشم .
منو رها کن از این فکر تنهایی
بازدید دیروز: 17
کل بازدید :129741
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
![بیا با هم تا به دریا برسیم](http://salam20.persiangig.ir/sa.jpg)