سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بترس که خدایت در معصیت خود بیند و در طاعت خویش نیابد و از زیانکاران باشى . پس اگر نیرومند شدى نیرویت را در طاعت خدا بگمار و اگر ناتوان گشتى ، ناتوانى‏ات را در نافرمانى او به کار دار . [نهج البلاغه]
بیا با هم تا به دریا برسیم

امروز صبح طبق معمول توی فرهنگی دانشگاه بودم که دیدم بچه ها مدام میان و در مورد قرعه کشی حج عمره می پرسن.اونجا بود که فهمیدم ای دل غافل مهلت ثبت نام تو حج تموم شده.خبر نداشتم کیا ثبت نام کردن و کیا نکردن.ولی خیلی دلم می خواست من جزو اون چند نفری که قرار بود اسمشون از توی قرعه کشی بیرون بیاد باشم،اما نمیشد.گذشت و من مثل همیشه مشغول دنیای خودم شدم .موقع نماز ظهر با دوستم رفتیم تو نماز خونه .نماز تموم شد و گفتن پرده ها رو بزنید کنار ،حاج آقا میخواد قرعه کشی رو انجام بده .من هم از همه جا بی خبر برای یکی از دوستام دعا کردم :گفتم کاش اسم ....در بیاد .اصلا نمیدونستم دوستم اسمش رو تو قرعه کشی نوشته یا نه.به دعای خودم اعتنا نکردم و مشغول حرف زدن با دوستم شدم .اولی ،دومی ،سومی و...همین طور که داشتم با دوستم حرف میزدم و به اسمها گوش میکردم یه دفعه یه اسم آشنا به گوشم خورد.از اونایی که داشتن گوش میکردن گفتم اسمش ....نبود، گفتن فکر کنیم.باور نکردم .آخه مگه اون اسمش رو نوشته بود.اگه نوشته بود پس چرا نیومده تو قرعه کشی شرکت کنه .نه امکان نداره.بعد از این که همه رفتن زود رفتم جلو واسمها رو نگاه کردم .نمیدونید چقدر خوشحال بودم. نمیگم بیشتر از این که به اسم خودم در بیاد نه ولی کم تر از اون هم نبود.اینقدر ذوق کرده بودم که بچه ها بهم میگفتن اسم تو هم در اومده؟ زود زنگ زدم بهش گفتم،گفتم مژده بده ،گفت دیر گفتی خودم میدونم .گفتم کی زودتر از من بهتون خبر داده ،گفت خودم پشت در بودم.گفت انگار بهم الهام شده بود که نفر چهارم تویی.خلاصه براش آرزوی قبولی زیارت و زیارت تمتع کردم و گوشی رو قطع کردم .من دیگه حضوری نرفتم بهش تبریک بگم اما دوستم رفته بود .با هم حرف زده بودن و حرفاشون خیلی برام جالب بود.دوستم بهش گفته بود  قول بده هر وقت رفتی اونجا تا چشمت به کعبه افتاد مارو یادت نره .بغض کرده بود و با چشمای خیس گفته بود:موقع قرعه کشی اومدم پشت در وایستادم .سه نفر اول رو که خوندن گفتم کجای کاری طلبیده نشدی .اما یه دفعه به خودم اومدم و گفتم تو از کی خواسته بودی ،همون خودش بهت میده،که یه دفعه اسمم رو از توی بلندگو شنیدم....دیگه بغض نذاشته بود بقیه حرفشو بزنه و رفته بود.شاید اون جا یی که پشت در وایستاده بود به خدا التماس کرده بود ،شاید اونجا اینقدر پاک شده بود که خدا دلش نیومده بود ردش کنه .نمیدونم شاید ،نه حتما تو عرفه و قدر امسال از خدا خواسته بود و قسمتش شده بود.
منم خیلی دلم میخواست امسال مکه باشم .هرشب که ندای لبیک اللهم لبیک ...از تلویزیون پخش میشه می خوام زار بزنم آخه خدا جونم  پس کی قراره نوبت من بشه.خدا جونم قراره فردا پس فردا حاجیا تو مکه برن عرفات ،ما چه کار کنیم .ما که اینقدر بارمون سنگین هست که به اون جا نمیرسیم چه کنیم.خدایا !هزار بار بهت گفتم بازم میگم وقتی داری یه چیزی رو به بنده هات میدی به کوچیکی ما نگاه نکن به بزرگی خودت نگاه کن .اگه قرار بود به ارزش ما باشه که الان هیچی نداشتیم.هر شب که زنگ میزنیم مکه با مادر بزرگم حرف بزنیم میگن خسته بوده رفته بخوابه .خدا جونم باور کن من بیام حاضرم یه ساعت هم نخوابم .دلم میخواد وقتی پام به مکه رسید شبا برم یه جایی بالا پشت بوم که شب تا صبح فقط و فقط خونت رو نگاه کنم.خدایا !تا یکی دو سال پیش فکر میکردم حساب و کتاب تو هم مثل دنیا با پول و مقام این جور چیزاست .یعنی هر کی داره میاد اما امروز میگم نه هر کی رو که تو بخوای میاد.پس خدایا تو رو به حق همه آدمایی که ارزش بودن توی مکه رو داشتن و دارن ،این آرزوی من رو توی جوونیم بهم بده.دوست دارم وقتی مجردم بدون هیچ تعلق خاطری به کسی بیام پیشت.آزاد آزاد آزاد.....

خدایا از خودت خواستم نه از کس دیگه ای پس امید دارم به اون روز که.......

 

 



sahar ::: دوشنبه 86/9/26::: ساعت 1:0 صبح

عاشق مردم
خدایا! عشق را در من برانگیز
ندای عشق را در من رسا کن
از این"مرداب بودن" در هراسم
مرا از ننگ"بی عشقی" رها کن.

بده عشقی که از جانم برخروشد
بلزاند خروشم آسمان را
به گلبانگی بر آشوبم زمین را
به فریادی برانگیزم زمان را


به"نیروی محبت" زنده ام کن
به راه دستگیری ها توان ده
مرا عشقی به انسان ها بیاموز
توان یاری درماندگان ده.

مرا بال و پری بخشا خدایی
که تا بیغوله ها پرواز گیرم
به من سر پنجه ی قدرت عطا کن
که غم ها را از دل ها باز گیرم.

مرا"مهتاب"کن در تیره شب ها
که بر هر کلبه ی ویران بتابم
دم گرم مسیحایی به من بخش
که بر بالین بیماران شتابم.

مرا"لبخند"کن، لبخند شادی
که بر لب های غمخواران نشینم
زلال چشمه ی آمرزشم کن
که در اشک گنهکاران نشینم.


مرا"ابر عطوفت" کن که از خلق-
فرو شویم غبار کینه ها را
ز دل ها بسترم امواج اندوه
کنم مهتاب باران سینه ها را


نسیمم کن که عطر دوستی را
بپاشم در فضای زندگانی
بدل سازم خزان زندگی را-
به باغ عشق های جاودانی.


بزرگا! زندگی بخشا! بر انگیز-
نوای عشق را از بند بندم
مرا رسم جوانمردی بیاموز
که بر اشک تهیدستان نخندم!


به راهی رهسپارم کن که گویند:
چو، او کس"عاشق مردم"نبوده ست
چنانم کن که بر گورم نویسند:
در اینجا، "عاشق مردم" غنوده ست.

     مهدی سهیلی



sahar ::: شنبه 86/9/24::: ساعت 4:28 عصر

سلام

امروز با کلی ذوق وشوق ادرس وبلاگمو به یکی از دوستام دادم که مثلا بره ببینه چه دوست اکتیوی (فارسی را پاس بداریم میشه فعال)داره. تا وبلاگو دید گفت چرا اینجوری؟حالا نه این که فکر کنید خیلی ناراحت شدما ،نه .این دوستم از اون دسته از دوستاس که نظرای خیلی خوبی داره .گفت بابا مگه تو دختر نیستی ؟پس چرا این جوری نه عکسی نه طرحی .منم بهش گفتم این که چرا خیلی مثل دخترا نیستم رو میتونه توی پست سلام کوچولو بخونه.ولی در مورد عکس و این حرفا راستش یکم تنبلی خودم بوده.میدونید چرا نه که منوقتی وارد این دنیای مجازی میشم یه کار خیلی واجب دارم.به همین خاطر همش یادم میره که چه کارای دیگه ای قرار بوده انجام بدم .این دلیل نبود عکس .یه توضیحیم بدم واسه اون دسته از دوستام که میگن پس کو لوگو خیلی به خودم زحمت دادم ،زحمت این کارم انداختم گردن یه دوست دیگه..که البته اون معلوم نیست کی آماده بشه.گفتم توی این مدت انتظار واسه لوگو، هر چند وقت یه بار یه عکس بذارم یکم دلمون واشه.
نکته مهم این پست این بود که من اصلا آدم تنبلی نیستم.
...................................................................................................................................................
این عکس برای من به شخصه خیلی جالب بود یعنی هر وقت میبینمش دوست دارم نگاش کنم .دفعه اولی که دیدم نفهمیدم چیه ،اما با چند بار نگاه متفاوت گرفتم چی به چیه.
دیدن این عکس منو یه بار دیگه یاد یه جمله خیلی قشنگ انداخت که دوستش دارم:همیشه همه چیز اون طوری نیست که به نظر میاد.
خیلی از چیزایی که دورو برمون میبینیم فقط ظاهر قضیست.اما برای فهمیدن اصل مطلب باید چندین و چند بار عمیق بهش نگاه کنی و توش غرق بشی تا متوجه اصل قضیه بشی.

 

 

 

 



sahar ::: دوشنبه 86/8/14::: ساعت 1:1 صبح

سلام
الان که دارم این پست رو مینویسم اینقدر خستم که نگو اما دلم نیومد این خاطره خوش رو توی وبلاگم ثبت نکنم .
امروز ما اولین اردوی دانشجویی روتجربه کردیم .حالا اولین تجربمون اردوی مختلطمون (دانشگاه به زور اجازه داد)کجابود؟بله ؛از اون جایی که ما همگی مهندس هستیم بردنمون نمایشگاه الکامپ یا به قول بعضی بچه با کلاساELECOPM.اردوی خیلی خوبی بود هر چند که من بر خلاف این که همه فکر میکردن اصلا تنها نیستم ،کاملا تنها بودم .چون دوستام به یه دلایلی نیومدن.البته این که میگم خوب بود که یعنی اتفاق بدی نیافتاد ؛آخه هواشناسی پیش بینی کرده بود ممکن اتفاقای بدی توی این اردو واسه من بیافته ولی الحمدلله نیافتاد.تازه فهمیدم چقدر زود کنترلم رو از دست میدم .برام جالبه که قبل از رفتن دوستام روی اعصابم کار میکردن که آروم بمونم .
اولش خواستم درمورد اردومون بگم ولی الان چیزای مهمتری به نظرم رسید.چند تا نکته خیلی جالب به نظرم رسید.شاید خیلی ها از این حرف من خوششون نیاد ولی میگم ؛در مورد استفاده ابزاری از زن خیلی چیزا شنیده بودم اما هیچ وقت حسش نکرده بودم .اما امروز توی اکثر قریب به اتفاق غرفه های پر بازدید نمایشگاه این موضوع رو دیدم .مطمئنا اگه اون طرح مبارزه با بی حجابی نیروی انتظامی همچنان ادامه داشت دیگه هیچ خانمی توی غرفه های نمایشگاه نمی موند.واقعا از دیدن چنین صحنه هایی تاسف میخوردم. این که یه خانم دقیقا مثل یک کالای تبلیغاتی اونجا باشه تا دیگران رو جذب کنه.من اصلا ادم خشک مذهبی نیستم ولی واقعا داریم به کجا میریم .اگه همین طور پیش بره دیگه از عفت دختر ایرونی چی می مونه.ولی یه چیزی خیلی بهم حال داد توی نمایشگاه اونم این بود که چادری بودم ،دقیقا جمله حجاب مصونیت است نه محدودیت رو با تمام وجودم امروز حس کردم وبه حجابم افتخار کردم (یکم از خودم تعریف کنم خستگیم در بره!!!).
همه میدونید که ایران داعیه دار ملت و دولت اسلامی شیعی  توی کل دنیاست .احتمالا این رو هم  میدونید که موقع نمایشگاه همیشه حدود چندین هزار نفر در حال بازدید از نمایشگاه هستن .اما من موقع نماز جماعت شک کردم نکنه یکی از دو واقعیتی که گفتم اشتباه باشه و من هنوز با خیال خوش اونها رو قبول کرده باشم .اون همه آدم توی نمایشگاه و اون همه ادم توی مسجد ؟!؟!؟!؟نمیدونم مشکل از کجاست .اگه کسی میدونه بگه منم بدونم.
نکات بعدی دیگه یادم نمیاد ؛یعنی میخوام برم بخوابم .حالا بعدا براتون تعریف میکنم.



sahar ::: سه شنبه 86/8/8::: ساعت 10:33 عصر

آب شیرین کن می خوام بخرم .به نظرت چی خوبه ؟
-نمیدونم  ،میگن آمریکاییش از همه بهتره.
-آره تو بازار بهتر از آمریکایی پیدا نمیشه .
چند روز بعد....
-نمیدونم چرا آب شیرین کن ،آبو شیرین نمیکنه؟
چرا مگه آمریکایی نخریدی ؟
آره ،ولی نمیدونم ایدشاید ما تو نصبش یه جایی اشتباه کردیم .امکان نداره جنس آمریکایی خراب باشه....

22 بهمن که میشه صبح زود (ساعت 9)از خواب بیدار میشیم که بریم راهپیمایی که مثلا چه کار کنیم بریم شعار بدیم :مرگ بر آمریکا.
یه چند ماه بعد روز قدس بعد از سحر به مامان اصرار می کنیم (البته به جز خودم کسی نمیگه)که حتما صبح زود بیدارم کن که برم راهپیمایی.با زبون روزه بیشتر وقت ها هم زیر تابش مستقیم خورشید ،از سر صفاییه تا حرم داد میزنم مرگ بر آمریکا.
اما خودمونیم ،یواش بگم که کسایی که همین حرف رو هر سال بهم میزنن نشنون . این مرگ گفتن ها و شعار ها چه ضرری به آمریکا و دوستاش می رسونه .حالا نه این که هیچ چی هم نشه ولی اونی که باید بشه نمیشه .
دیگه کار از حرف گذشته وقت عمله .29 ساله داریم این حرفا رو تکرار میکنیم .اما چی کار کردیم ؟
همه ما ایرانی ها آدم های جو گیری هستیم .یه چیزی که میشه جو مارو میگیره ،هم چین حرف میزنیم هرکی ندونه فکر میکنه حالا می خواییم چه کار کنیم .
خداییش چند تا از ما خودمون رو ملزم کردیم که جنس آمریکایی و اسرائیلی نخریم .چند نفر از ما بچه مسلمونای شیعه قضیه دانمارک و تحریم جنس های دانمارکی رو ادامه میدیم ؟
نمیدونم شاید تک وتوک.اما بنازم به اراده برو بکس هم پیمان امریکا.وقتی گفتن تحریم یعنی تحریم .دیگه بالا و پایین نداره .روز قدس که میشه توی قطعنامه ای که مثلا قراره ما تاییدش کنیم یه بندش رو حسابی کوبنده میخونیم و حسابی هم با الله اکبر تاییدش میکنیم .حالا اون بند چیه ؟بند تحریم کالاهای صهیونیستی .اما چند تا از ما کالاهای صهیونیستی رو میشناسیم تازه واسه خیلی از ما استفاده از همچین مارکهایی یه جور افتخاره :
TOMMY,TIMBERLAND,CAT,PIEER CARDIAN,...
یه چیز یواشکی بگم ،الان یه لباس تنمه که مارکش
TIMBERLAND
اما خداییش تو  یه مورد میتونم به خودم افتخار کنم اون چی بود این بود که از روزی که فهمیدم
coca colaیه کالای صهیونیستیه که توی طراحی مارکش اسلام ستیزی رو داد میزنه دیگه هیچ وقت از اون نمیخورم.از روزی که فهمیدم pepsiاز کجا اومده دیگه از اون هم نمیخورم .به همه دوستام هم این جمله رو میگفتم (هنوز هم میگم)که یه ایرانی مسلمان واسه چی باید پول خودش رو برای ذخیره اسرائیلی ها بده .راستی میدونستید  :    .Pay EachPenny Saves Isralاگه زبانتون در حد پاس هم باشه متوجه میشید یعنی چی ولی واسه اونایی که هنوز زبان پاس نکردن میگم:هر پنی که پرداخت میکنی ذخیره میشود برای اسرائیل.
هر چند که این طرز تفکرم باعث خنده های تحقیر آمیز خیلی از دورو بریهایی که در این مورد زمین تا آسمون با من فرق میکنن میشه ،اما خیلی برام مهم نیست از اون جایی که به درستیش اطمینان دارم اصلا مهم نیست .امیدوارم یه روز به یه باوری برسم که دیگه از هیچ جنس آمریکایی و اسراییلی استفاده نکنم ؛امیدوارم یه روز به جایی برسم که وقتی میگم مرگ بر آمریکا ،مرگ بر اسرائیل یه حرفی زده باشم که باتمام وجود بهش عمل کرده باشم .
یه امیدوارم دیگه هم بگم ؛اونم این که امیدوارم این باور به همه افراد کشورم و همه جهان اسلام برسه و بتونیم به اتحاد ملی و انسجام اسلامی که پیام امسال رهبر عزیزمون بود برسیم.  



sahar ::: جمعه 86/8/4::: ساعت 12:37 صبح

خداوند گفت ...
خداوند به شیطان گفت: مسیحا را سجده کن. شیطان غرور داشت، سجده نکرد. گفت: من از آتشم و مسیحا گل است. چگونه او را سجده کنم.
خداوند گفت: سجده کن، زیرا من چنین می خواهم. من چیزی میدانم که تو نمی دانی.
شیطان سجده نکرد. سر کشی کرد و رانده شد، و کینه مسیحا را به دل گرفت.
شیطان قسم خورد که مسیحا را بی آبرو کند و تا واپسین روز حیات، فرصت خواست.
خداوند مهلتش داد، اما گفت: نمی توانی، هرگز نمی توانی. مسیحا دردانه من است. قلبش چراغ من است و دستش در دست من. گمراهی اش را نمی توانی، حتی تا واپسین روز حیات.
شیطان می داند مسیحا مظهر انسان، همان است که از فرشتگان بالاتر می رود، و می کوشد بال مسیحا را زخمی کند.
عمری است که شیطان گرداگرد مسیحا می گردد، دستهایش پر از حقارت و وسوسه است. او بد نامی مسیحا را می خواهد. بهانه بودنش، تنها همین است.
می خواهد قصه مسیحا به بی راهه کشد. نام مسیحا رنج شیطان است. شیطان از شیوع مسیحا می ترسد. مسیحا عشق است و شیطان از عشق واهمه دارد.

sahar ::: دوشنبه 86/7/23::: ساعت 12:56 صبح

عید اومد با همه خواص عید بودنش ولی یه فرق بزرگی که با همه عیدای دیگه داره اینکه عیدها ی دیگه یه شروع جدیده .به همین خاطر یه عالمه شوروشوق همراهشه ولی این عید علاوه بر یه شروعه دوباره یه پایان غم انگیزه.یه پایانی که با هیچ چیز دیگه نمیشه جبرانش کرد. توی عیدای دیگه کسی خیلی حسرت این که چرا اینقدر زود اومد رو نمیخوره ولی فطر که میشه همه اونایی که یه ماه پیش میخواستن یه کارایی بکنن و نتونستن یا نشد خیلی افسوس میخورن .باورم نمیشه فردا عید فطر باشه .آخه  اولش که اومدیم تو ماه رمضون همچین خوشحال بودیم که بابا یه ماه سفره کرم خدا بازه ،هرچی بخواییم میتونیم ازش استفاده کنیم ولی حالا که دارن این سفره رو جمع میکنن چی کار کنیم البته یه چیزی هم هست خوان کرم خدا که همیشه بازه ولی ما تو این ماه میتونستیم بهتراز ش استفاده کنیم .حالا چرا نتونستیم دیگه باید از خودمون بپرسیم ،آخه غیر از ما که کسی مقصر نیست .اون شیطونی هم که همیشه گناهامون رو میندازیم گردنش خودش تو این ماه توی غل وزنجیر بود پس باید مطمئن باشیم اشکال کا رجای دیگست.

فردا نماز عید رو میخونن ولی از بچگی بهمون گفتن یه ماه روزه میگیریم، روز آخر به شکرانه این که تونستیم موفق ا زاین ماه بیاییم بیرون میریم نماز عید رو با اون همه زیباییش میخونیم .اما اگه این تعریف درست باشه که من نمیتونم برم .شاید خیلی های دیگه هم نتونن برن .پس ما چه کا رکنیم ؟ولی نه باید این تعریف رو عوض کنیم .فردا میریم نماز ولی به خدا میگیم خدا ممنونتیم که یه بار دیگه یه فرصت یه ماهه برای برگشت بهمون دادی ولی ما نفهمیدیم ،از خدا میخوایم که مارو به سال بعد برسونه که لااقل تجربه ها ی امسال رو اونجا به کا ربگیریم شاید یه فرجی شد .نمیدونم شما فردا چی میخواید از خدا بخوایید اما هر چی خواستید ما رو هم فراموش نکنید .برای اومدن آقا دعا کنید ،برای من وهمه جوونا دعا کنید .برای مریض ها دعا کنید ،برای همه مسلمونا ی مظلوم دنیا دعا کنید و....

راستی یه چیز یادم رفت بگم:

                                                                                             عیدتون مبارک.



sahar ::: شنبه 86/7/21::: ساعت 1:11 صبح

راز وجود

تو چه هستی ای انسان ؟!
تو که هستی ،ای مغرور ؟!
تو که د رخود بشکستی همه پرها ی صعود
تو که نا آگاهی از پیچ وخم "راز وجود"
تو که تصویر شکفتن را در نطفه ی گل

نتوانی دیدن.
تو که خط های رهایی را د رنقش پر پروانه
نتوانی دیدن.

تو که یک لحظه غزل هیا پرستو هارا
نتوانی د ریافت

تو که از بغض گلوگیر شباهنگی د رکوچه شب
غافل وبی خبری
تو که از نغمه ی موسیقی باران بر برگ
هیچ لذت نبری
تو که نجوای گیاهان را در حجله یصبح
نتوانی بشنود

تو که هرگز" حرکت "را و"شدن" را در سنگ
نتوانی دانست

کی توانی دانست

شهر"اسرار "کجاست؟
کی توان خواندن
آن "خط غیب"که در دیده ی ما نا پیداست؟

کی توانی دیدن
"چنگی"نغمه گری را که از او
سقف نه توی "ازل"تا به "ابد"پر از صداست؟
کی توانی دریافت
که به ه رمویرگ غنچه سرخ
و به هر پرده که در هستی ماست
نقش زیبنده هستی آراست؟

گوش کن ،هر تپش نبض تو د ر"کوچه رگ"
به زبانی که ندانی گوید
آنکه پای خرد وعلم بشر به سرا پرده ذاتش نرسد
آنکه د رقدرت و شوکت یکتاست
آنکه بی جا ومکانست ،ولی د رهمه جاهست
آفریننده ی پاینده ی بی مثل

                                                    "خداست"



sahar ::: جمعه 86/7/20::: ساعت 12:48 صبح

سلام ،ولی این دفعه یه سلام از یه نوع دیگه .از نوع بچه گونش .آخه امروز روز جهانی کودکه.یه روز جهانی واسه همه بچه های دنیا .فرقی نمیکنه سفید باشن ،سیاه باشن ،فقیر باشن یا بچه پولدار باشن .مهم بچه بودنه .مهم اون دنیایه پاک و بی غل وغشه .

یادمه بچه که بودم خیلی شیطون نبودم والان همش میگم کاش یکم شیطون تربودم .دوران بچگیم تا 4 سالگیم خیلی یادم نمیاد .اون موقع ها تو روستا زندگی میکردیم .منم مثل همه بچه های روستا بودم .همه دوستای اون دورانم هم پسر بودن پسرایی که الان وقتی منو میبینن منو نمیشناسن .شاید به همین خاطر بود که هیچ وقت مثل دخترا بچگیم رو نگذروندم .اصلا اهل عروسک و خاله بازی از این چیزا نبودم .الانم از خیلی کارای دخترونه خوشم نمیاد .همش تقصیر اون پسرا ی نا قلا بود که منو این جوری بار آوردن !!!.بعدشم که اومدیم اینجا بازم بهترین دوست وهمبازیم یه پسر بود ،یه پسری که الان نفر اول کنکور کارشناسی ارشد رشته مهندسی پزشکیه.نمیدونم چرا این اخلاقش بهم سرایت نکرده .منظورم درسخون بودنه.

به هر حال هممه این چیزا گذشت و من بزرگ شدم ،هممون بزرگ شدیم وهمین جور داریم بزرگتر میشیم .هر روز یه روز پیر تر میشیم و خودمون خبر نداریم.اما نباید افسوس گذشت رو خورد .امروز ما یکی از بهترین هدیه های خدا به ماست پس باید بهترین استفاده رو ازش کرد.

من هنوز کودک درون خودمو خیلی دوست دارم .دوست دارم الان جوونی کنم که فردا پیر شدم نگم چرا جوونی نکردم  فعلا داره بهم خوش میگذره ،دارم دانشگاه میرم ،زندگی خوبی دارم ،تقریبا هر چیزی که برای یه زندگی خوب میخوام دارم .فقط یه چیزش کمه که....

فقط یه چیز خیلی ناراحتم می کنه اونم وقتی که میبینم بچه های بیگناهی  که مثل خواهر و برادرای خودم میمونن بدون هیچ گناهی طعمه آتیش جنگ میشن .جنگی که هیچ دخالتی تو ش ندارن .آخه چرا باید جنازه یه دختر بچه رو از زیر آوار بیرون بیارن اونم کجا مثلا از زیر آوار یه پناهگاه .اون موقع این سازمانها ی مدافع حقوق بشر کجان چرا هیچ چی نمیگن ؟یعنی اون بچه بیگناه که داشت با عروسکش بازی میکرد و یه دفعه دید از آسمون خمپاره وموشک اومد روی سرش به اندازه اون روزنامه نگا رو اون جاسوس سیاسی که توی یه زندان یه جای دنیا داره آب خنک میخوره ارزش نداره ؟چرا هیچ کس نیست بیاد توی سازمان ملل فریاد بزنه اهای مردم دنیا داریدچه کار میکنید.مگه بچه های عراق وفلسطین وافغانستان و....چه فرقی با بچه ها ی امریکای شمالی واروپای غربی دارن.مگه غیر از اینه که رابیندارانات تاگور گفته هرکودکی با این پیام به دنیامی آید که خداوندهنوز از انسان نا امید نشده است .پس چرا و چه طور این حیوان های انسان نما به خودشون اجازه میدن نشانه های امید خدا رو از روی زمین بردارن وخدا رو نا امید کنن.

من تنها کاری که از دستم برای این بچه ها برمیاد اینکه دعا کنم اونی که باید بیاد ،بیاد وحق همه اونهایی که به ناحق مظلوم واقع شدن رو بگیره .

                                                       اللهم عجل لولیک الفرج     

 

 

    راستی دوستای کوچولوم روزتون مبارک.                                              



sahar ::: دوشنبه 86/7/16::: ساعت 12:36 صبح

میخواستم واسه امشب یه دردل دلی با خدا بکنم اما نمیدونستم چی بگم .گفتم بهتره برم سراغ مناجات یه نفر که دعاهاش ردخور نداره.این مناجات رو از یکی از داعاهای صحیفه سجادیه انتخاب کردم.اگه تونستید به عالم بالا connectبشید مارو هم فراموش نکنید.
پروردگارا!مرا سه امر از درخواست به درگاهت منع می کند و محجوب می سازد و یک امر به درخواست از حضرتت دعوت میکند .مرا ممنوع میسازد :یکی آنکه تو مرا به اطاعت امر کردی و من کندی نموده؛دیگر آنکه تو از گناهان مرا نهی کردی ومن در پی انجام آن معاصی شتابان رفتم ؛ دیگر آنکه نعمتت به من عطا فرمودی ومن در شکر آن تقصیر وکوتاهی کردم. اما آنچه مرا ترغیب بر مسئلت از تو می کند ، تفضل و لطف وکرم توست بر آن که رو به درگاه تو آرد ،و با حسن ظن به درگاه رحمتت وارد شود.
ای خدای من! من این بنده ام که به درگاه عزتت به حال تذلل وتسلیم ایستاده ام ، در حالی که از خود شرمگینم و از حضرتت با حال عجز وفقر و سختی درخواست می کنم .
خدایا ؛ بنده ای که گناهانش بزرگ و روبه فزونی است و روزگارش به او پشت کرده واز او برگشته است ،در حالی که پشت به طاعت خم کرده و سر از خجالت به زیر انداخته ،خوف و هراسش پاهایش را لرزه انداخته و رخسارش در آب چشمانش غرق است و تو را چنین می خواند : ای مهربانترین مهربانان عالم وای ترحم کننده تر از هر کس که از او طلب لطف و رحمت کنند ! و ای با عاطفه تراز هر که به گردش درآیند واز او آمرزش طلبند ! وای کسی که عفو و بخشش او بیش از قهر و انتقام اوست !ای خدایی که بندگانش را به قبول توبه و انابه به عادت داده !
ای خدای من معصیتکارتر از بسیار کسان دیگر که همه را بخشیدی نیستم ؛و من زشت و بد عمل تر از آنانی که از کناهان عذر خواستند تو عذرشان را پذیرفتی نیستم ؛ ومن ستمکارتر از آنان که به درگاهت توبه و انابه کردند وتو به آنها ، لطف و احسان کردی نیستم . من هم در همین مقام حاضر به درگاهت توبه می کنم . پس ای خدا من به درگاهت از تکبر و غرور بیزارم و از اصرار گناه به تو پناه می برم و از هر آنچه تقصیر و خطا کردم استغفار می کنم واز آنچه که بر انجام آن عاجز و نا توانم از تو قوت و نصرت و یاری می خواهم . درود فرست بر محمد و آل محمد و حاجت مرا بر آور . و مرا به مقصد ومطلوبم نایل ساز و از سر جرم و گناهم در گذر و ترس و هراسم را به ایمنی مبدل گردان که همانا تویی که بر هر چه خواهی توانایی و این بر تو سهل و آسانست ؛ دعایم را اجابت فرما ای پروردگار عالم آفرینش.

sahar ::: یکشنبه 86/7/8::: ساعت 7:31 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 27
کل بازدید :128931

>> درباره خودم <<

>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
بیا با هم تا به دریا برسیم

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<


































>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<