تنها بودن یا تنها شدن ...!؟
عظمت کدامیک تا استخوانت رخنه می کند و تورا به سوی فرداهای پوچ نزدیک می سازد؟
سختی کدامیک تو را در مرداب نیستی فرو می کشد و هستیت را در مقابل دیدگانت به تاریکی و سیاهی میکشاند؟
آیا تنها بودن وتنها ماندن برتر از ان نیست که طعم با او بودن را لمس کنی ودوست داشتنی ترین احساس(عشق) را تجربه ! اما .....
در فاصله یک پلک کاخ رویاهای پاک شبهایت را فنا شده ودر اقیانوس تنهایی رها شده بیابی ..
این بار تنهایی بزرگتر از تنهایی از آن توست .... یعنی تنها شدن!
چه کسی پاسخ گوی این کهنه زخم هاست ؟
کدامین طبیب یارای تسکین چنین دردیست ؟
چه زود شانه ها لیاقتشان را برای سرها از دست می دهند ...
چه زود عادت می کنند وچه سخت فراموش...
چه زود قله های محبت فتح می شوند وچه غریبانه فرهاد ها از یاد می روند....
چه زود امواج خوروشان در عطش به آغوش کشیدن ماسه های کذب فرو می نشینند و چه آسان قطرهای باران آسمان چشم فرا می رسند...
چه زود خواهش دستان لرزان به باوری تلخ نزدیک می شوند وچه سهل حقیقت واژه عشق گم می گردد...
چه زود دستان التماس بلند می شوند وچه بد تازیانه های آرزوهای محال می کوبند ....
چه زود قلبها فروخته می شوند وچه دیر فریب نقاب از رخ بر می کند....
چه زود آغاز به پایان می رسد وچه دردناکست به نظاره نشستن خاطراتی که میمیرند....
چه زود لحظه دیدار در فراموشیها غرق می شود وچه کودکانه عهد می شکند و قسم از یاد می رود
انگار که شب پایانی ندارد!!
*راستش نمیدونم این متن رواز کدوم وبلاگ برداشتم فقط میدونم اسم نویسندش مهران بود .تا این پست رو که دیدم گفتم چه خوب شد که یکی حرف دلم رو با بیانی به این قشنگی گفته ،حیفم اومد ازش تو وبلاگم استفاده نکنم .
سلام
الان که دارم این پست رو مینویسم اینقدر خستم که نگو اما دلم نیومد این خاطره خوش رو توی وبلاگم ثبت نکنم .
امروز ما اولین اردوی دانشجویی روتجربه کردیم .حالا اولین تجربمون اردوی مختلطمون (دانشگاه به زور اجازه داد)کجابود؟بله ؛از اون جایی که ما همگی مهندس هستیم بردنمون نمایشگاه الکامپ یا به قول بعضی بچه با کلاساELECOPM.اردوی خیلی خوبی بود هر چند که من بر خلاف این که همه فکر میکردن اصلا تنها نیستم ،کاملا تنها بودم .چون دوستام به یه دلایلی نیومدن.البته این که میگم خوب بود که یعنی اتفاق بدی نیافتاد ؛آخه هواشناسی پیش بینی کرده بود ممکن اتفاقای بدی توی این اردو واسه من بیافته ولی الحمدلله نیافتاد.تازه فهمیدم چقدر زود کنترلم رو از دست میدم .برام جالبه که قبل از رفتن دوستام روی اعصابم کار میکردن که آروم بمونم .
اولش خواستم درمورد اردومون بگم ولی الان چیزای مهمتری به نظرم رسید.چند تا نکته خیلی جالب به نظرم رسید.شاید خیلی ها از این حرف من خوششون نیاد ولی میگم ؛در مورد استفاده ابزاری از زن خیلی چیزا شنیده بودم اما هیچ وقت حسش نکرده بودم .اما امروز توی اکثر قریب به اتفاق غرفه های پر بازدید نمایشگاه این موضوع رو دیدم .مطمئنا اگه اون طرح مبارزه با بی حجابی نیروی انتظامی همچنان ادامه داشت دیگه هیچ خانمی توی غرفه های نمایشگاه نمی موند.واقعا از دیدن چنین صحنه هایی تاسف میخوردم. این که یه خانم دقیقا مثل یک کالای تبلیغاتی اونجا باشه تا دیگران رو جذب کنه.من اصلا ادم خشک مذهبی نیستم ولی واقعا داریم به کجا میریم .اگه همین طور پیش بره دیگه از عفت دختر ایرونی چی می مونه.ولی یه چیزی خیلی بهم حال داد توی نمایشگاه اونم این بود که چادری بودم ،دقیقا جمله حجاب مصونیت است نه محدودیت رو با تمام وجودم امروز حس کردم وبه حجابم افتخار کردم (یکم از خودم تعریف کنم خستگیم در بره!!!).
همه میدونید که ایران داعیه دار ملت و دولت اسلامی شیعی توی کل دنیاست .احتمالا این رو هم میدونید که موقع نمایشگاه همیشه حدود چندین هزار نفر در حال بازدید از نمایشگاه هستن .اما من موقع نماز جماعت شک کردم نکنه یکی از دو واقعیتی که گفتم اشتباه باشه و من هنوز با خیال خوش اونها رو قبول کرده باشم .اون همه آدم توی نمایشگاه و اون همه ادم توی مسجد ؟!؟!؟!؟نمیدونم مشکل از کجاست .اگه کسی میدونه بگه منم بدونم.
نکات بعدی دیگه یادم نمیاد ؛یعنی میخوام برم بخوابم .حالا بعدا براتون تعریف میکنم.
آب شیرین کن می خوام بخرم .به نظرت چی خوبه ؟
-نمیدونم ،میگن آمریکاییش از همه بهتره.
-آره تو بازار بهتر از آمریکایی پیدا نمیشه .
چند روز بعد....
-نمیدونم چرا آب شیرین کن ،آبو شیرین نمیکنه؟
چرا مگه آمریکایی نخریدی ؟
آره ،ولی نمیدونم ایدشاید ما تو نصبش یه جایی اشتباه کردیم .امکان نداره جنس آمریکایی خراب باشه....
22 بهمن که میشه صبح زود (ساعت 9)از خواب بیدار میشیم که بریم راهپیمایی که مثلا چه کار کنیم بریم شعار بدیم :مرگ بر آمریکا.
یه چند ماه بعد روز قدس بعد از سحر به مامان اصرار می کنیم (البته به جز خودم کسی نمیگه)که حتما صبح زود بیدارم کن که برم راهپیمایی.با زبون روزه بیشتر وقت ها هم زیر تابش مستقیم خورشید ،از سر صفاییه تا حرم داد میزنم مرگ بر آمریکا.
اما خودمونیم ،یواش بگم که کسایی که همین حرف رو هر سال بهم میزنن نشنون . این مرگ گفتن ها و شعار ها چه ضرری به آمریکا و دوستاش می رسونه .حالا نه این که هیچ چی هم نشه ولی اونی که باید بشه نمیشه .
دیگه کار از حرف گذشته وقت عمله .29 ساله داریم این حرفا رو تکرار میکنیم .اما چی کار کردیم ؟
همه ما ایرانی ها آدم های جو گیری هستیم .یه چیزی که میشه جو مارو میگیره ،هم چین حرف میزنیم هرکی ندونه فکر میکنه حالا می خواییم چه کار کنیم .
خداییش چند تا از ما خودمون رو ملزم کردیم که جنس آمریکایی و اسرائیلی نخریم .چند نفر از ما بچه مسلمونای شیعه قضیه دانمارک و تحریم جنس های دانمارکی رو ادامه میدیم ؟
نمیدونم شاید تک وتوک.اما بنازم به اراده برو بکس هم پیمان امریکا.وقتی گفتن تحریم یعنی تحریم .دیگه بالا و پایین نداره .روز قدس که میشه توی قطعنامه ای که مثلا قراره ما تاییدش کنیم یه بندش رو حسابی کوبنده میخونیم و حسابی هم با الله اکبر تاییدش میکنیم .حالا اون بند چیه ؟بند تحریم کالاهای صهیونیستی .اما چند تا از ما کالاهای صهیونیستی رو میشناسیم تازه واسه خیلی از ما استفاده از همچین مارکهایی یه جور افتخاره :TOMMY,TIMBERLAND,CAT,PIEER CARDIAN,...
یه چیز یواشکی بگم ،الان یه لباس تنمه که مارکش TIMBERLAND
اما خداییش تو یه مورد میتونم به خودم افتخار کنم اون چی بود این بود که از روزی که فهمیدم coca colaیه کالای صهیونیستیه که توی طراحی مارکش اسلام ستیزی رو داد میزنه دیگه هیچ وقت از اون نمیخورم.از روزی که فهمیدم pepsiاز کجا اومده دیگه از اون هم نمیخورم .به همه دوستام هم این جمله رو میگفتم (هنوز هم میگم)که یه ایرانی مسلمان واسه چی باید پول خودش رو برای ذخیره اسرائیلی ها بده .راستی میدونستید : .Pay EachPenny Saves Isralاگه زبانتون در حد پاس هم باشه متوجه میشید یعنی چی ولی واسه اونایی که هنوز زبان پاس نکردن میگم:هر پنی که پرداخت میکنی ذخیره میشود برای اسرائیل.
هر چند که این طرز تفکرم باعث خنده های تحقیر آمیز خیلی از دورو بریهایی که در این مورد زمین تا آسمون با من فرق میکنن میشه ،اما خیلی برام مهم نیست از اون جایی که به درستیش اطمینان دارم اصلا مهم نیست .امیدوارم یه روز به یه باوری برسم که دیگه از هیچ جنس آمریکایی و اسراییلی استفاده نکنم ؛امیدوارم یه روز به جایی برسم که وقتی میگم مرگ بر آمریکا ،مرگ بر اسرائیل یه حرفی زده باشم که باتمام وجود بهش عمل کرده باشم .
یه امیدوارم دیگه هم بگم ؛اونم این که امیدوارم این باور به همه افراد کشورم و همه جهان اسلام برسه و بتونیم به اتحاد ملی و انسجام اسلامی که پیام امسال رهبر عزیزمون بود برسیم.
غریب
من در آیینه سخن می گویم:
با تو دارم سخنی_
با تو ای خفته به هر موج نگاهت فریاد!
با توام ای همدرد!
با توام ای "همزاد!"
با تو ای مرد غریبی که در آیینه به من می نگری!
گوش کن با تو سخن می گویم:
من غریب و تو غریب_
از همه خلق خدا_
تو به من همنفسی_
غیر تو همسخن و همدل من_
در همه ملک خدا نیست کسی.
های... ای محرم من!
روی در روی تو فریاد کنم_
تا به دادم برسی.
خرم آن لحظه که با دیده ی اشک آلوده_
در تو بگریزم و در «آیینه» با هم باشیم
ساعتی هم سخن و همدل و همدم باشیم.
برق اشک تو در آیینه ی چشمت پیداست
شرم از گریه مکن_
اشک، همسایه ی ماست
من وتو چون هر روز _
مات و خاموش به مهمانی اشک آمده ایم
در دل ما اشک است_
اشک تنهایی و تنهایی و تنهایی ها
اشک دیدار ستم ها و شکیبایی ها
من و تو خاموشیم
من تو غم زده ایم
من تو همدل ماتم زده ایم
گوش کن ای همزاد!
با زبان"نگهم" با تو سخن میگویم:
از نگاهم بشنو، رخصت گفتار کجاست؟
دل به یاران دروغین مسپار_
واژه ی"یار" دروغست، بگو یار کجاست؟
لحظه ی درد دل و موسم دلتنگی ها_
وعده ی ما و تو در عمق دل آیینه است.
بهتر از آیینه، منزلگه دیدار کجاست؟
با تو راز دل خود را گفتم
«آن کس است اهل بشارت که اشارت داند»
«نکته ها هست بسی، محرم اسرار کجاست؟»
خداوند به شیطان گفت: مسیحا را سجده کن. شیطان غرور داشت، سجده نکرد. گفت: من از آتشم و مسیحا گل است. چگونه او را سجده کنم.
خداوند گفت: سجده کن، زیرا من چنین می خواهم. من چیزی میدانم که تو نمی دانی.
شیطان سجده نکرد. سر کشی کرد و رانده شد، و کینه مسیحا را به دل گرفت.
شیطان قسم خورد که مسیحا را بی آبرو کند و تا واپسین روز حیات، فرصت خواست.
خداوند مهلتش داد، اما گفت: نمی توانی، هرگز نمی توانی. مسیحا دردانه من است. قلبش چراغ من است و دستش در دست من. گمراهی اش را نمی توانی، حتی تا واپسین روز حیات.
شیطان می داند مسیحا مظهر انسان، همان است که از فرشتگان بالاتر می رود، و می کوشد بال مسیحا را زخمی کند.
عمری است که شیطان گرداگرد مسیحا می گردد، دستهایش پر از حقارت و وسوسه است. او بد نامی مسیحا را می خواهد. بهانه بودنش، تنها همین است.
می خواهد قصه مسیحا به بی راهه کشد. نام مسیحا رنج شیطان است. شیطان از شیوع مسیحا می ترسد. مسیحا عشق است و شیطان از عشق واهمه دارد.
عید اومد با همه خواص عید بودنش ولی یه فرق بزرگی که با همه عیدای دیگه داره اینکه عیدها ی دیگه یه شروع جدیده .به همین خاطر یه عالمه شوروشوق همراهشه ولی این عید علاوه بر یه شروعه دوباره یه پایان غم انگیزه.یه پایانی که با هیچ چیز دیگه نمیشه جبرانش کرد. توی عیدای دیگه کسی خیلی حسرت این که چرا اینقدر زود اومد رو نمیخوره ولی فطر که میشه همه اونایی که یه ماه پیش میخواستن یه کارایی بکنن و نتونستن یا نشد خیلی افسوس میخورن .باورم نمیشه فردا عید فطر باشه .آخه اولش که اومدیم تو ماه رمضون همچین خوشحال بودیم که بابا یه ماه سفره کرم خدا بازه ،هرچی بخواییم میتونیم ازش استفاده کنیم ولی حالا که دارن این سفره رو جمع میکنن چی کار کنیم البته یه چیزی هم هست خوان کرم خدا که همیشه بازه ولی ما تو این ماه میتونستیم بهتراز ش استفاده کنیم .حالا چرا نتونستیم دیگه باید از خودمون بپرسیم ،آخه غیر از ما که کسی مقصر نیست .اون شیطونی هم که همیشه گناهامون رو میندازیم گردنش خودش تو این ماه توی غل وزنجیر بود پس باید مطمئن باشیم اشکال کا رجای دیگست.
فردا نماز عید رو میخونن ولی از بچگی بهمون گفتن یه ماه روزه میگیریم، روز آخر به شکرانه این که تونستیم موفق ا زاین ماه بیاییم بیرون میریم نماز عید رو با اون همه زیباییش میخونیم .اما اگه این تعریف درست باشه که من نمیتونم برم .شاید خیلی های دیگه هم نتونن برن .پس ما چه کا رکنیم ؟ولی نه باید این تعریف رو عوض کنیم .فردا میریم نماز ولی به خدا میگیم خدا ممنونتیم که یه بار دیگه یه فرصت یه ماهه برای برگشت بهمون دادی ولی ما نفهمیدیم ،از خدا میخوایم که مارو به سال بعد برسونه که لااقل تجربه ها ی امسال رو اونجا به کا ربگیریم شاید یه فرجی شد .نمیدونم شما فردا چی میخواید از خدا بخوایید اما هر چی خواستید ما رو هم فراموش نکنید .برای اومدن آقا دعا کنید ،برای من وهمه جوونا دعا کنید .برای مریض ها دعا کنید ،برای همه مسلمونا ی مظلوم دنیا دعا کنید و....
راستی یه چیز یادم رفت بگم:
عیدتون مبارک.
راز وجود
تو چه هستی ای انسان ؟!
تو که هستی ،ای مغرور ؟!
تو که د رخود بشکستی همه پرها ی صعود
تو که نا آگاهی از پیچ وخم "راز وجود"
تو که تصویر شکفتن را در نطفه ی گل
نتوانی دیدن.
تو که خط های رهایی را د رنقش پر پروانه
نتوانی دیدن.
تو که یک لحظه غزل هیا پرستو هارا
نتوانی د ریافت
تو که از بغض گلوگیر شباهنگی د رکوچه شب
غافل وبی خبری
تو که از نغمه ی موسیقی باران بر برگ
هیچ لذت نبری
تو که نجوای گیاهان را در حجله یصبح
نتوانی بشنود
تو که هرگز" حرکت "را و"شدن" را در سنگ
نتوانی دانست
کی توانی دانست
شهر"اسرار "کجاست؟
کی توان خواندن
آن "خط غیب"که در دیده ی ما نا پیداست؟
کی توانی دیدن
"چنگی"نغمه گری را که از او
سقف نه توی "ازل"تا به "ابد"پر از صداست؟
کی توانی دریافت
که به ه رمویرگ غنچه سرخ
و به هر پرده که در هستی ماست
نقش زیبنده هستی آراست؟
گوش کن ،هر تپش نبض تو د ر"کوچه رگ"
به زبانی که ندانی گوید
آنکه پای خرد وعلم بشر به سرا پرده ذاتش نرسد
آنکه د رقدرت و شوکت یکتاست
آنکه بی جا ومکانست ،ولی د رهمه جاهست
آفریننده ی پاینده ی بی مثل
"خداست"
سلام ،ولی این دفعه یه سلام از یه نوع دیگه .از نوع بچه گونش .آخه امروز روز جهانی کودکه.یه روز جهانی واسه همه بچه های دنیا .فرقی نمیکنه سفید باشن ،سیاه باشن ،فقیر باشن یا بچه پولدار باشن .مهم بچه بودنه .مهم اون دنیایه پاک و بی غل وغشه .
یادمه بچه که بودم خیلی شیطون نبودم والان همش میگم کاش یکم شیطون تربودم .دوران بچگیم تا 4 سالگیم خیلی یادم نمیاد .اون موقع ها تو روستا زندگی میکردیم .منم مثل همه بچه های روستا بودم .همه دوستای اون دورانم هم پسر بودن پسرایی که الان وقتی منو میبینن منو نمیشناسن .شاید به همین خاطر بود که هیچ وقت مثل دخترا بچگیم رو نگذروندم .اصلا اهل عروسک و خاله بازی از این چیزا نبودم .الانم از خیلی کارای دخترونه خوشم نمیاد .همش تقصیر اون پسرا ی نا قلا بود که منو این جوری بار آوردن !!!.بعدشم که اومدیم اینجا بازم بهترین دوست وهمبازیم یه پسر بود ،یه پسری که الان نفر اول کنکور کارشناسی ارشد رشته مهندسی پزشکیه.نمیدونم چرا این اخلاقش بهم سرایت نکرده .منظورم درسخون بودنه.
به هر حال هممه این چیزا گذشت و من بزرگ شدم ،هممون بزرگ شدیم وهمین جور داریم بزرگتر میشیم .هر روز یه روز پیر تر میشیم و خودمون خبر نداریم.اما نباید افسوس گذشت رو خورد .امروز ما یکی از بهترین هدیه های خدا به ماست پس باید بهترین استفاده رو ازش کرد.
من هنوز کودک درون خودمو خیلی دوست دارم .دوست دارم الان جوونی کنم که فردا پیر شدم نگم چرا جوونی نکردم فعلا داره بهم خوش میگذره ،دارم دانشگاه میرم ،زندگی خوبی دارم ،تقریبا هر چیزی که برای یه زندگی خوب میخوام دارم .فقط یه چیزش کمه که....
فقط یه چیز خیلی ناراحتم می کنه اونم وقتی که میبینم بچه های بیگناهی که مثل خواهر و برادرای خودم میمونن بدون هیچ گناهی طعمه آتیش جنگ میشن .جنگی که هیچ دخالتی تو ش ندارن .آخه چرا باید جنازه یه دختر بچه رو از زیر آوار بیرون بیارن اونم کجا مثلا از زیر آوار یه پناهگاه .اون موقع این سازمانها ی مدافع حقوق بشر کجان چرا هیچ چی نمیگن ؟یعنی اون بچه بیگناه که داشت با عروسکش بازی میکرد و یه دفعه دید از آسمون خمپاره وموشک اومد روی سرش به اندازه اون روزنامه نگا رو اون جاسوس سیاسی که توی یه زندان یه جای دنیا داره آب خنک میخوره ارزش نداره ؟چرا هیچ کس نیست بیاد توی سازمان ملل فریاد بزنه اهای مردم دنیا داریدچه کار میکنید.مگه بچه های عراق وفلسطین وافغانستان و....چه فرقی با بچه ها ی امریکای شمالی واروپای غربی دارن.مگه غیر از اینه که رابیندارانات تاگور گفته هرکودکی با این پیام به دنیامی آید که خداوندهنوز از انسان نا امید نشده است .پس چرا و چه طور این حیوان های انسان نما به خودشون اجازه میدن نشانه های امید خدا رو از روی زمین بردارن وخدا رو نا امید کنن.
من تنها کاری که از دستم برای این بچه ها برمیاد اینکه دعا کنم اونی که باید بیاد ،بیاد وحق همه اونهایی که به ناحق مظلوم واقع شدن رو بگیره .
اللهم عجل لولیک الفرج
راستی دوستای کوچولوم روزتون مبارک.
ای مردم ما در زمانه ای پر عناد و بد کینه گرفتار شده ایم ؛
انسان نیکدل و پاک دامن را در این روزگار بد می شمارند ، و ستمکاره در این عصر بر تند باد غرور و نخوتش می افزاید ؛
آنچه می دانیم سودمان نمی بخشد و آنچه را نمی دانیم نمی پرسیم و از بدبختی کوبنده ای که فرامی رسد بیم نداریم تا آنگاه که بر سرمان فرود آید .
مردم بر چهار گروهند :
یکی آنکه از پلیدکاری در زمین باز نمی ایستد مگر هنگامی که جانش ناتوان گردد و تیغش کند و دستش تهی .
دیگری آنکه شمشیر را برکشیده و آتش شرارتش را بر افروخته و سواره و پیاده اش را بسیج کرده ؛ خود را فروخته و ایمانش را باخته است تا ثروت خلق را به غارت برد یا بر سر سپاهی فرمان راند و یا بر سر منبری بالا رود .
چه بد سودایی است که دنیای پست را بهای خویشتن خویش بینی و آن را در ازای آنچه نزد خدا داری بگیری .
دیگری با کار دین در طلب دنیاست و نه با کار دنیا در طلب دین ؛ آرامش و وقار به خود می دهد و قدمهایش را آهسته و نزدیک به هم بر می دارد و دامن ردایش را به پرهیزکاری فرا می چیند و خود را به درست کاری می آراید و پوشش خدا را پناه پلید کاری و معصیت خدا می گیرد (در زیر خرقه ی توحید بت پنهان دارد و صراحی می کشد پنهان و مردم دفتر انگارند ).
و چهارمین ، کسی که از عجز خویش ، از دست یافتن به قدرت درمانده است واز بیچارگی خویش به بیچارگی خو کرده و به ضعف و فقر و ذلت زندگی خویش تن داده است ؛ آنگاه به نام قناعت خود را آرایش می دهد و به جامه ی پارسایی خود را زینت می بخشد و در حالی که : نه در خانه ، نه در بیرون ، نه در دل و نه در زندگی مرد این کار نیست .
در این روزگار تنها تک مردانی باقی مانده اند که یاد روز بازگشت چشم هایشان را فرو بسته و حول محشر اشک هایشان را جاری کرده است .اینان از معرکه ی اجتماع رانده شده اند ؛ بیمناک و بی کس ، لب دوخته و خاموش ، دعوت کننده ی پاک دل ، سوگوار و درد مند ؛درعصر ارعاب و کشتار تقیه گمنامشان کرده واز یادهاشان برده و خواری و بیچارگی فراشان گرفته است.
در دریای تلخ وشوربختی غوطه می خورند ؛دهانشان بسته و دلشان مجروح ؛پند دادند و از پا افتادندودر راه آگاهی وهدایت خلق کوشیدند و خسته و دل شکسته گشتند؛شکست خوردند ودر توان کم شدند؛کشته شدندو باز در شمار کم شدند.
پس ای شما !این چنین دنیایی باید در چشمتان از تفاله درختی که دباغان از آن رنگ گرفته اند و از ریزه های که از مقراض پشم چینان به خاک ریخته است حقیرتر آید؛
پیش از آنکه نسل های آینده از سرنوشت شما عبرت گیرند ،شما از روزگار پریشان پیشینیانتان عبرت گیرید.
این زندگی پست و زبونی را که بدان چسبیده اید رها کنید وآزاد شوید که سخت بی بها وبد نهاد است ؛
که او دنیا پرستانی را که پیش از شما به او دل بسته بودند و به او عشق میورزیدند رها کرد!
پروردگارا!مرا سه امر از درخواست به درگاهت منع می کند و محجوب می سازد و یک امر به درخواست از حضرتت دعوت میکند .مرا ممنوع میسازد :یکی آنکه تو مرا به اطاعت امر کردی و من کندی نموده؛دیگر آنکه تو از گناهان مرا نهی کردی ومن در پی انجام آن معاصی شتابان رفتم ؛ دیگر آنکه نعمتت به من عطا فرمودی ومن در شکر آن تقصیر وکوتاهی کردم. اما آنچه مرا ترغیب بر مسئلت از تو می کند ، تفضل و لطف وکرم توست بر آن که رو به درگاه تو آرد ،و با حسن ظن به درگاه رحمتت وارد شود.
ای خدای من! من این بنده ام که به درگاه عزتت به حال تذلل وتسلیم ایستاده ام ، در حالی که از خود شرمگینم و از حضرتت با حال عجز وفقر و سختی درخواست می کنم .
خدایا ؛ بنده ای که گناهانش بزرگ و روبه فزونی است و روزگارش به او پشت کرده واز او برگشته است ،در حالی که پشت به طاعت خم کرده و سر از خجالت به زیر انداخته ،خوف و هراسش پاهایش را لرزه انداخته و رخسارش در آب چشمانش غرق است و تو را چنین می خواند : ای مهربانترین مهربانان عالم وای ترحم کننده تر از هر کس که از او طلب لطف و رحمت کنند ! و ای با عاطفه تراز هر که به گردش درآیند واز او آمرزش طلبند ! وای کسی که عفو و بخشش او بیش از قهر و انتقام اوست !ای خدایی که بندگانش را به قبول توبه و انابه به عادت داده !
ای خدای من معصیتکارتر از بسیار کسان دیگر که همه را بخشیدی نیستم ؛و من زشت و بد عمل تر از آنانی که از کناهان عذر خواستند تو عذرشان را پذیرفتی نیستم ؛ ومن ستمکارتر از آنان که به درگاهت توبه و انابه کردند وتو به آنها ، لطف و احسان کردی نیستم . من هم در همین مقام حاضر به درگاهت توبه می کنم . پس ای خدا من به درگاهت از تکبر و غرور بیزارم و از اصرار گناه به تو پناه می برم و از هر آنچه تقصیر و خطا کردم استغفار می کنم واز آنچه که بر انجام آن عاجز و نا توانم از تو قوت و نصرت و یاری می خواهم . درود فرست بر محمد و آل محمد و حاجت مرا بر آور . و مرا به مقصد ومطلوبم نایل ساز و از سر جرم و گناهم در گذر و ترس و هراسم را به ایمنی مبدل گردان که همانا تویی که بر هر چه خواهی توانایی و این بر تو سهل و آسانست ؛ دعایم را اجابت فرما ای پروردگار عالم آفرینش.
بازدید دیروز: 6
کل بازدید :129028
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386